۸ دی ۱۴۰۳ - ۰۷:۵۰
صوفی غلام نبی عشقری

صوفی غلام‌نبی عشقری فرزند شیرمحمد مشهور به دادا شیر در تابستان سال 1271 هجری در شهر کهنه‌ی کابل دیده به جهان گشود. صوفی غلام‌نبی عشقری هنوز نخستین سال‌های کودک را سپری نکرده بود که پدرش را از دست داد. بعد از مدت کمی، برادرش را و نیز بعد از سپری شدن اندکی از زمان، چنگالش از دامان مادر رها شد.

صوفی غلام‌نبی عشقری فرزند شیرمحمد مشهور به دادا شیر در تابستان سال 1271 هجری در شهر کهنه‌ی کابل دیده به جهان گشود. صوفی غلام‌نبی عشقری هنوز نخستین سال‌های کودک را سپری نکرده بود که پدرش را از دست داد. بعد از مدت کمی، برادرش را و نیز بعد از سپری شدن اندکی از زمان، چنگالش از دامان مادر رها شد. و چندی بعد به یاری دوستان نزدیک، در راه زندگی قدم نهاد و این کودک تک و تنها، گام در جاده‌ی پرخم و پیچ زندگی گذاشت. از آوان نوجوانی به حلقه‌ی جوان‌مردان و عیاران پیوست. از این رو عاشق و دل‌باخته‌ی تصوف می‌گردد و همه نقد زندگی‌اش را بر سر این نسیه می‌نهد و بر داشته‌هایش پشت پا می‌زند.

در خصوص جای تولد صوفی عشقری اختلاف نظر است؛ مولوی محمد حنیف حنیف بلخی در جلد دوم کتاب پر طاووس می‌نویسد: "صوفی غلام‌نبی عشقری در «چهل‌تن پغمان» چشم به دنیا گشود. خانواده او پیشه بازرگانی داشتند و کاروان مال تجاری ایشان از بخارا و بلخ تا کابل و هند در رفت و آمد و این خانواده تاجر و تاجرزاده به نام داده شیر معروف بودند... و عشقری آخرین مرد این خانواده در بارانه کابل بود". صوفی غلام‌نبی‌ عشقری در خانواده‌ی بزرگ شد که تجارت و بازرگانی پیشه‌ی اصلی‌شان بود، او خود در این مورد می‌گوید:

تجارت پیشه‌ی ما بود چندی

به هرجا بود از ما بار بندی

ولی آن‌چنان که در برخی از نوشته‌ها آمده؛ احوال این خانواده دگرگون‌ می‌شود و سرمایه آن‌ها از کف می‌رود و نیز عشقری چنین اشاره می‌کند به این روی‌داد زندگی‌ خویش:

تمام هستیِ ما رفت برباد

نصیبم بی‌نوایی بود او داد

و این بیت شاهد آن است که عشقری تمام عمر در بی‌نوایی و تنهایی به سر می‌برد.

عشقری تقریباً بیست‌وپنج سال به دکان‌داری تأمین معاش نمود، در سال 1328 قمری دکانی مختصر جهت صحافی گشود. او مرد متواضع و با درد و از چاشنی فقر بهره‌ور و صحبت پرتأثیر داشت و هم‌واره اطرافش دسته‌ای از اصحاب درد و ذوق جمع می‌شدند. شاعر شهیر کابل؛ «شایق جمال» با وی مصاحبت محبت داشت و به دکانش هم‌واره می‌نشست. عشقری سخن را نهایت سلیس و روان و آراسته با لباس ادب می‌گوید. مضامین شوخ و بکر در کلامش به وفور می‌توان یافت.

برای آموختن نوشتن و خواندن، پنج سال تمام جهد می‌کند. عشقری شاعر رسمی و درس آموخته نبود؛ اما بنابر استعداد فطری و طبع خدادادیی که داشت، اشعار روان و زیبا سروده است. محبوبیت او در عصر و زمانش و نیز امروزه از آن‌جا محسوس است که بیش‌تر هنرمندان و آوازخوانان، شعرهایش را آهنگ ساخته‌اند. بیش‌تر سروده‌های او که به زبان غیر معیاری (زبان عامیانه) سروده شده‌اند، از سوی عوام زیادتر پذیرفته می‌شوند و از همین سبب است که عشقری درمیان مردم عام و اهل ادب، از معرفت زیادی برخوردار است.

عشقری بعد از وفات پدر و دیگر اعضای خانواده، شاعر حساس شد و سال به سال به  درد تنهایی گرفتار می‌شد؛ اما هنوز هم در سایه‌ی کسب پدری راه می‌رفت. او هم‌راه غلام قادر نام ـ که تاجر خوبی و مامای او بود ـ به مزار شریف رفت و چندی در آن شهر فیض اثر، رحل اقامت افگند. در جوانی کار تجارت او نیکو بود، بعداً به کابل برگشت. عشقری در گرمیِ جوانی، یک جوان کاکه و سرشار بود و بالاخره همه دارایی در راه کاکه‌گی و جوان‌مردی از دست داد، اخیراً به آتش فقر و وارستگی به سوختن آغاز کرد؛ در پی دل رفت و به دامن عشق آویخت. روح او مواج شد و قرار و آرامی از او فرار کردند. او که خود از تعلق ازدواج برکنار مانده بود، زاویه‌نشینی را از همه چیز ترجیح می‌داد و در خم و پیچ وادی شور و سوز گام بر می‌داشت. اگر دردهای درونی او به آهنگ شعر و غزل در نمی‌آمدند و جوشش‌های نهانی او به شکل چکامه و ترانه در قالب غروض و قافیه نمی‌ریختند، خدا می‌داند که در این جنون‌زار کار او به کجا می‌کشید.

آثار صوفی عشقری

مرحوم صوفی عشقری چهارده روز پیش از وفاتش، دیوانی را که به قلم خودش ترتیب داده بود به استاد حیدری وجودی می‌سپارد که اشعاری که قابل چاپ است جدا کند و رونویس شود؛ که یک هفته بعد از وفات صوفی عشقری کار را شروع و به مدت هشت ماه تدوین می‌کند. که این کلیات چند بار در بیرون از کشور نیز به چاپ رسید.

از سروده‌های صوفی عشقری تا اکنون (1403هجری) دفترهای شعر و کلیات به شرح زیر به دست چاپ و نشر رسیده است:

  • «دل نالان» در برگیرنده‌ی حمد و نعت و منقبت؛
  • «گزیده‌یی از غزل‌های عشقری» با گردآوری شادروان حیدری وجودی و اهتمام عظیم نوری در سال 1365؛
  • «از خاک تا افلاک عشق» با مقدمه‌ی استاد حیدری وجودی در مهرماه سال 1370؛
  • «کلیات صوفی عشقری» به اهتمام عبدالحمید وهاب‌زاده از سوی انتشارات علوی در سال 1377؛ 
  • «گلچین اشعار صوفی عشقری» از سوی انتشارات سعید در ایران؛
  • «دیوان عشقری» در کابل کتاب‌خانه آریانا در  1373 در پیشاور،
  • «شیرین و فرهاد و دوبیتی‌های صوفی عشقری» با تدوین استاد حیدری وجودی از سوی مؤسسه‌ی انتشارات الازهر در 1381 در پیشاور؛
  • «دیوان صوفی غلام‌نبی عشقری» به کوشش زمان فیروز در 1393 در بلخ؛
  • «دیوان صوفی عشقری» به کوشش محمد داوود نظام و زیر نظر صالح‌محمد خلیق با ویراستاری باور بامیک و صفحه‌آرایی محمدکاظم کاظمی از سوی انتشارات امیری در 1402 در کابل به زیور چاپ آراسته گردیده است. این اثر که شامل غزلیات صوفی عشقری می‌باشد و از حیث چاپ، صحافت و  ویرایش یک دیوان حلاجی‌شده از عیب و نقص بوده که با مقدمه‌ی وزینی از صالح‌محمد خلیق به دسترس علاقمندان شعر و ادبیات قرار گرفت.

قریحه شاعری صوفی عشقری

عشقری شاعر رسمی و درس آموخته نبود و در کلاس مکتب نه‌ نشسته بود که علم به طور اساسی فراگیرد؛ اما بنابر استعداد فطری و ذاتی‌اش شعر را در حد نیکویی می‌سرود. او نخستین سروده‌اش را در سال 1293 هجری با تخلص عشقری سرود. این شعر که سخت روان و موزون بود، اراده‌ی او را در این راه خطیر استوار ساخت و بسیاری از سروده‌هایش در جراید و روزنامه‌های آن زمان به چاپ رسید و هفتاد سال تمام به شاعری پرداخت. اشعار صوفی عشقری دارای دو پهلو است؛ یکی این که زبان او ادبی و دارای حسن ذاتی خود می‌باشد و دیگر این که زبان او ساده و روان و زبان عامیانه مردم و کوچه و بازار است. زبان کوچه و بازار او از هیچ‌گونه آرایش ادبی برخوردار نیست. استاد «ملک‌الشعرا قاری عبدالله» به صوفی «عبدالحق بیتاب» همیشه می‌فرمود که شعر صوفی عشقری را به حساب دستور زبان و آگاهی از فنون ادبی نقد نکند، چون شعر او دارای حسن ذاتی می‌باشد. به جای آن‌که خوب شود، خراب می‌شود. صوفی عشقری در مورد طبع و ذوق خود می‌گوید:

عشقری از روی علم و فن نمی‌سازد غزل

این قدر مضمون نو طبع خداداد آورد

دوستانی که همیشه هم‌نشین صوفی عشقری بودند، و شاعران و استادان سخن نیز جایگاه او را در شعر ستوده‌اند و شمار زیادشان ابیاتی او را به حافظه می‌سپردند و از دکان صحافی‌ ای که در شور بازار کابل داشت، فیض‌ها می‌بردند.

حاجی عبدالعزیز؛ مشهور به «لنگرزمین» که از کاکه‌های قطار اول کابل بود و با شعر و موسیقی آشنایی فنی و ذوقی داشت، روزی در دکان صحافی عشقری نشسته بود، صوفی عشقری، محبتی که با حاجی عبدالعزیز داشت، از وی پرسید که نظرت در مورد شعر من چیست؟

حاجی با خواندن اباید زیر علاقه‌ی خود را به شعر عشقری چنین نشان داد:

گر بهشتم می‌سزد وصل نیکویانم بس است

ور به دوزخ لایقم تکلیف هجرانم بس است

در خیال زلف مشکین تو سرگردان شدم

بعد ام‌شب دیدن خواب پریشانم بس است

«شایق جمال» به وجود سخت‌گیری‌هایی که در شعر داشت، اکثر غزل‌های عشقری را می‌خواند، از جمله:

هم‌سر سرو قدت نی در نیستان نشکند

ساغر عمرت ز گردش‌های دوان نشکند

«مولانا خال‌محمد خسته» که از معاصرین او بود و خود در شعر و شاعری زبان‌زد روزگارش بود. در شعر، وقوف کامل داشت و در خطاطی بی‌همتا. به صوفی عشقری ارادت زیاد داشت و او را فقیر و شاعر فطری می‌خواند و این ابیات را زمزمه و صوفی را تحسین می‌کرد:

ای ز خیال عارضت تار نظر به پیچ و تاب

وی ز حدیث کاکلت سنبل تر به پیچ و تاب

وفات صوفی عشقری

آنچه صوفی عشقری را در کنار دیگر خصایص‌اش اعتبار و قدر و منزلت بخشید و به عباره‌ی دیگر، روشن‌ترین خطی که سیمای عشقری را از چهره‌ی دیگران جدا ساخته است؛ صمیمیتِ تقوا، زندگی بی‌آلایش اوست که در طول عمرش در همان محله‌ی قدیمی کابل گذراند و با درد جامعه‌اش آشنا بود... همیشه در نگاه نافذ و خاموشش صدنیستان ناله می‌جوشید. عشقری در سراسر حیاتش از زشتی‌ها می‌گریخت و به زیبایی‌ها می‌آمیخت و به هر حال در جست‌وجوی زیبایی جمال حق بود. جان درد دیده‌ی او جز در مجالس انس در جای دیگر تسلی نمی‌شد و در محفل یاران که محبت به پراکندگی می‌کشید این بیت را می‌خواند:

حدیث عشق سر کن گر علاج غفلتم خواهی

که این افسانه آتش دارد و من پنبه در گوشم

عشقری عشق را مایه‌ی شعر و شعر را زبان دل و آینه‌ی تجلیات حسن می‌دانسته و شعر را وسیله‌ی آدم شدن می‌شمرد:

در جهان شاعر شدم ای‌کاش آدم می‌شدم

زین فضولی‌های طبع خویش بی‌غم می‌شدم

صوفی عشقری اشعار زیادی سروده بود و با گزند روزگار دست و پنجه نرم کرده بود. از جوانی استراحت و آرامش نسبی نصیب این عارف نگردیده بود و از سوی دیگر، زندگی را با تنگ‌دستی سپری می‌نمود و حقیقتاً او را ضعیف نموده و جسم پرتوان آن را فرسوده بود. بالاخره در نهم سرطان(تیر) سال 1358 هجری به عمر هشتادوهفت سالگی دار فانی را وداع گفت و در شهدای صالحین توسط دوستان و علاقه‌مندانش به خاک سپرده شد.

به قول فرهیخته‌ای، که صوفی عشقری به مرگ بی‌مرگی دست یافت و از جهان زشتی‌ها و دورنگی‌ها، سفر پُردستاورد با توشه‌های سبز تقوا و فضیلت نمود.

منبع: بی‌گفت‌وگو به کلبه‌ام ای آشنا بیا، اسماعیل لشکری، ۱۴۰۳ نشر: گروه فرهنگی هم‌زبانان.

کد خبر 22522

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 7 =